اول MVP یا اول MVA (حداقل مخاطب متناسب)؟
همانطور که میدانید هر محصول یا خدمت جدیدی از یک MVP یا «حداقل محصول قابل ارائه» متولد میشود.
در روشهای مرسوم فعلی، ابتدا یه محصول یا خدمت با حداقل امکانات برای گروهی از مخاطبان خلق میشود (ام وی پی). بطور مثال، اغلب محصولات حوزه فناوری اطلاعات، در ابتدا یک وبسایت بوده که به مخاطبان خود خدمتی ساده ارائه میداده است (حداقل محصول قابل ارائه). این وبسایت به مرور زمان دارای امکانات و خدمات بیشتری میشود و شاید بر حسب نیاز تبدیل به یک اپ موبایل شود.
به مرور زمان با رشد و تغییر نیازهای مخاطبان، ام وی پی و یا امکانات و ویژگیهای آن نیز رشد و تغییر میکند و بعضاً ام وی پی به کل عوض میشود چراکه طراحان و خالقان ام وی پی نیازهای اصلی مشتریان و مخاطبان آن را از ابتدا به درستی تشخیص نداده بودند و یا تصویر مبهمی از آن نیازها و سلایق و خواستهها داشتند. این تغییرات و یا چرخشهای عمده (Pivot) همواره با هزینههای گزافی همراه است.
از طرف دیگر شناخت مخاطب در طول دوره عمر ام وی پی زمانبر است و باعث میشود محصول یا خدمت جدیدی که ارائه شده به سرعت و به شکل بهینه رشد نکند.
برای جلوگیری از چنین هزینهها و چنین تغییرات و اصلاحات عممده در یک MVP مربیان متخصص این حوزه پیشنهاد داده اند که ابتدا به جای MVP باید MVA را خلق کنیم. اما MVA چیست؟
ام ویای در اصل «حداقل مخاطب متناسب» است. فرض کنید ایدهای در صنعت خودرو و بازار تعمیرات آن دارید مخصوصاً بخش تعمیرات خودروهای لوکس و آن هم فقط برند مرسدس بنز. در روش مرسوم فعلی بعد از مصاحبه با چندین مخاطب هدف (صاحبان تعمیرگاه و مالکین خودروهای بنز) به شکل کلی متوجۀ نیازهایی در این حوزه میشوید. دست به کار شده و یک اپ موبایل برای مدیریت درخواست و سفارش تعمیر در این بازار طراحی میکنید (طراحی MVP) و بعد از آن شروع میکنید به تبلیغات و جذب مخاطبان و مشتریان بیشتر و بعد از مدتی که مشهاده کردید مالکین خودروهای لوکس خیلی کم از این اپ استفاده میکنند میروید سراغ پیدا کردن مشکل و مصاحبه مجدد و شاید تبلیغات و هزینههای بیشتر و … و این حلقه ادامه پیدا میکند.
اما مشکل کجاست؟
باید بدانید ارائۀ یک محصول یا خدمت به جامعه مخاطبان هدف علاوه بر کشف نیاز در بازار و بخش هدف (تعمیرات لوکس برای خودروهای بنز) مستلزم شناخت کامل ویژگیهای مخاطبان و مشتریان و فعالان هدف نیز هست (مالکین خودروهای بنز و صاحبان تعمیرگاههای خودروهای لوکس). بدیهی است این شناخت کامل با یک کمپین چندروزۀ نظرسنجی و مصاحبه با مخاطبان ام وی پی، میسر نمیشود. و در ادامۀ مسیر مارا دچار صرف زمان و هزینه برای اعمال تغییرات معمولاً عمده و بازاریابی مجدد و در برخی موارد توقف ارائه خدمت میکند.
برای همین اخیراً رویکرد جدیدی مطرح شده که نمونههای موفقی هم با استفاده از آن به پیشرفتهای چشمگیری دست پیدا کردند. در این رویکرد تمرکز اولیه روی شکل دادن یک جامعه از مخاطبان در بازار و صنعت هدف است. شرکتها و کسبوکارها و استارتاپها باید قادر باشند قبل از ارائه محصول یا خدمت جدید، ابتدا آن مخاطبان را دور خودشان جمع کنند! یکی از بهترین راههای جذب این مخاطبان، ارائۀ مطالب مفید و کاربردی و راهگشا برای آنها از طریق یک رسانه میباشد تا جایی که حتی منتورهای این حوزه عنوان کردند که شرکتها قبل از هرچیز باید یک رسانه باشند تا یک شرکت!
شما باید بتوانید با تولید یک محتوای متناسب، برای این دسته از مخطبان ارزش آفرینی کنید. یعنی محتوایی به مخطبان ارائه دهید که برایشان مفید و کاربردی و راهگشا باشد. به مرور زمان و با گرفتن بازخودهای مخاطبان، شما بیشتر با ویژگیهای شخصیتی و فرهنگی و احساسی مخاطبان خود آشنا میشودید.
از طرف دیگر این جامعه هدف به مرور گسترش پیدا میکند و آگاهی از برند شما و محبوبیت برند شما (به شرط ارائه محتوای مناسب از طریق کانال مناسب) بیشتر و بیشتر میشود.
بعد از رسیدن به این نقطه است که تازه میتوان با یک نیازسنجی دقیق و همراه با شناخت مناسب از مخاطب، یک MVP را ارائه داد. در این صورت معمولاً شاهد استقبال فراتر از حد تصور از ایدۀ جدید خود خواهید بود چراکه ام وی پی ارائه شده کاملا میتواند یک نیاز شناسایی شده را در مخاطب رفع و حتی از لحاظ فرهنگی و عاطفی و … نیز با مخاطب ارتباط متقابل و وفادارانه برقرار کند.